غزل همه زندگی ما

قرار آنيسا جونم و غزل عزيزم

1389/11/10 12:33
نویسنده : ندا مامان غزل
485 بازدید
اشتراک گذاری
 يه بعداز ظهر رفتيم ديدن آنيساي عزيزم و مامان فرناز گل و كلي باهم خوش گذرونديم. قول دادم عكساي اون روز رو تو وبلاگ بگذارم. هماهنگ كردن دو تا كوچولوي شيطون كار بسيار دشواري بود و از اين همه تلاش اين چند تا عكس به نسبت بقيه خوب شدن كه اينجا مي گذارم. اگه كمي كيفيتشون پايينه هم با موبايل گرفته شده و هم فسقلي ها خيلي شيطوني مي كردند.

غزل خيلي دختر خوش اخلاقيه يه وقت فكر بد نكنيد قبل از قرار كمي عصباني بود براي همين هنوز سرحال نشده

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)