غزل همه زندگی ما

22 ماهگیت مبارک عزیز دلم

1389/11/10 12:33
نویسنده : ندا مامان غزل
475 بازدید
اشتراک گذاری
سلام به همه دوستان و عزیزان مهربون و دوست داشتنی که همیشه ما رو با پیغام هاشون خوشحال می کنند

سلام دختر ناز و قشنگم

ببخش با تاخیر اومدم چون مسافرت بودیم نشد سر وقت بیام و ۲۲ ماهگیت رو توی وبلاگت تبریک بگم

۲۲ ماهگیت مبارک عزیز دلم امیدوارم همیشه شاد و سلامت و خندون باشی

غزل خانم ما تقریبا هر کلمه ای رو بشنوه تکرار می کنه و بعضی وقت ها یه کلماتی رو بکار می بره که می مونم از کجا یاد گرفته

عاشق دکتره و هر کسی طوریش بشه یا هر چیزی که خراب بشه زود می گه بریم دکتر قرص بده آمپول بزنه

عاشق نی نی های توی رنج سنی ۱ تا ۱۳ شایدم ۱۴ ساله ( البته می دونم ۱۴ سال دیگه نی نی نیست ولی خوب برای غزل همه بچه ها نی نی هستن) و می خواد باهاشون دوست بشه و می ره دستشون رو می گیره و می گه نی نی دوست بیا بغیل ( همون بغل خودمون) و البته از هر ۵ نفر ۴ نفر تمایلی به دوستی ندارند و هر چی غزل می گه بیا بیا کسی تحویل نمی گیره و حسابی جگرم کباب می شه ولی چاره ای نیست به زور که نمی شه دوست شد.

عاشق نقاشی کشیدن و موسیقی و نا نای هست و اسم بیشتر خواننده ها رو می دونه و بعضی اوقات حسودیم می شه اسم من و باباش رو خوب نمی گه ولی ابی و اندی رو خوب بلده.

همیشه دوست داره صندلی جلوی ماشین بشینه و توی صندلی خودش نباشه و به جلوی ماشین اشاره می کنه می گه من عبق (منظورش عقب که هر چی می گم مامانی اینجا جلو نه عقب ولی حرف حرف خودشه) ولی همیشه باید توی صندلیش بشینه.

وقتی کاری ازت می خواد و می گی الان نه میاد و با کلی عشوه بوست می کنه و می گه بوس و دوباره خواستش رو می گه و در واقع حسابی گولت می زنه

و خلاصه کلی شیرین زبونی می کنه و از همه دل می بره

غزل در حال حرف زدن با موبایل در بام رامسر

غزل در حال ماسه بازی (اولش اصلا دوست نداشت پاش رو روی ماسه ها بذاره ولی آخرش به این وضعیت رسیده بود و نمی خواست از اونجا بره)

اینم آقا شیره دوست غزل بهش می گفت بیا با هم بریم

اینم غزلی خانم گل در حال چیدن پرتقال ( البته خودش می گه آب پرتقال )

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)